جدول جو
جدول جو

معنی تاب آوردن - جستجوی لغت در جدول جو

تاب آوردن
تحمل کردن
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تاب آوردن
صبر، صبوری کردن، شکیبا بودن، طاقت آوردن، تحمل کردن
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تاب آوردن
طاقت آوردن، بردباری داشتن
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تاب آوردن
((وَ دَ))
تحمل کردن، طاقت آوردن
تصویری از تاب آوردن
تصویر تاب آوردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
در تاب نشستن و در هوا آمدن و رفتن، در پیچ و تاب شدن پیچیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
تاب برداشتن، پیچ و خم پیدا کردن، پیچیدن
در تاب نشستن و تاب بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاب خوردن
تصویر تاب خوردن
((دَ))
در تاب نشستن و در هوا به جلو و عقب رفتن، پیچ و خم پیدا کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تب آوردن
تصویر تب آوردن
مبتلا شدن به تب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ابا آوردن
تصویر ابا آوردن
ابا کردن امتناع ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پای آوردن
تصویر پای آوردن
پایداری کردن مقاومت کردن بر پا ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن بر گرداندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
مبتلی به (اذیما) شدن ورم کردن باستسقای لحمی گرفتار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه دار کردن، بثمر آوردن، نتیجه دادن، ثمر آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال آوردن
تصویر حال آوردن
ایجاد حال و سرخوشی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سخت گرفت در مضیقه گذاشتن، یا به تنگ آوردن، بستوه آوردن در مضیقه گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاسه آوردن
تصویر تاسه آوردن
اشتیاق یافتن بشهر و کشور هنگام غربت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاخت آوردن
تصویر تاخت آوردن
حمله کردن هجوم بردن، مواخذه عتاب سخت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب خورده
تصویر تاب خورده
پیچیده، تابیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
به خاطر آوردن، به یاد آوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاخت آوردن
تصویر تاخت آوردن
حمله کردن، هجوم بردن، یورش بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از باز آوردن
تصویر باز آوردن
دوباره آوردن، برگرداندن، واپس آوردن، برای مثال شو تا قیامت آید زاری کن / کی رفته را به زاری باز آری؟ (رودکی - ۵۱۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
میوه آوردن درخت، پرورش دادن فرزند، تربیت کردن، میوه دادن، ثمر دادن، برای مثال برانداز بیخی که خار آورد / درختی بپرور که بار آورد (سعدی۱ - ۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنگ آوردن
تصویر تنگ آوردن
کنایه از به تنگ آوردن، به کسی سخت گرفتن و او را در تنگنا گذاشتن، به ستوه آوردن
فرهنگ فارسی عمید
خودستایی کردن بزرگ منشی نمودن: پیاده شود مردم رزمجوی سوار آنکه لاف آرد و گفتگوی. (شا. لغ) بزرگ منشی نمودن، تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
ایجاد نعمت و رفاه کردن، شادی آوردن: کنون دانش و داد باز آوریم بجای غم و رنج ناز آوریم. (شا. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام آوردن
تصویر نام آوردن
شهرت یافتن مشهورگشتن معروف گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بخاطر آوردن آنچه رافراموش شده است فرا خاطر کردن، بخاطر آوردن کسی را چیزی یاشخصی فراموش شده را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باد آوردن
تصویر باد آوردن
((وَ دَ))
ورم کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بار آوردن
تصویر بار آوردن
((وَ دَ))
تولید کردن، ایجاد کردن، تربیت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب خورده
تصویر تاب خورده
((دِ))
پیچیده، تابیده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حال آوردن
تصویر حال آوردن
((وَ دَ))
ایجاد حال و سرخوشی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لام آوردن
تصویر لام آوردن
((وَ دَ))
حیله کردن، تزویر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از یاد آوردن
تصویر یاد آوردن
((وَ دَ))
به خاطر آوردن، متذکر کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تاب خورده
تصویر تاب خورده
تابیده، پیچیده
فرهنگ فارسی عمید
جاری کردن آب یا آب چشم (دیده)، جاری کردن چشم آب مخصوص را بی اختیار بسبب کسالت یا پیری
فرهنگ لغت هوشیار